ناهید اسکندری: هیچ‌کس قبولم نداشت اما باورشان را عوض کردم

 

سرکان شهر کوچکی در استان همدان و شهرستان تویسرکان است با همه ظرفیت‌ها و مشکلاتی که شهری در این منطقه می‌تواند داشته باشد. اما مردم این شهر در انتخابات پیشین شورای شهر به ناهید اسکندری اعتماد کردند و او را به شورای شهر فرستادند. خانم اسکندری در این گفت‌وگو با شبکه یلدا درباره شهر و چالش‌هایی که به عنوان عضو شورای شهر با آن روبرو بوده توضیح داده است.  

خانم اسکندری لطفا خودتان را معرفی کنید.

ناهید اسکندری، دانشجوی دکترای حقوق هستم و به طور مشخص در رشته حقوق جزا و جرم شناسی تحصیل کرده‌ام و متاهلم.

چطور به عضویت در شورای شهر علاقه‌مند شدید؟ سوابق اجرایی داشتید؟  

سوابق من  بیشتر در کار حقوقی بود. مشاور حقوقی بودم و کارهای مشاوره  و وکالت انجام می‌دادم. تا قبل از این نمی‌دانستم شورای شهر چیست. اما احساس کردم که می‌توانم در این حیطه وارد شوم و هدفم این بود که به مردمم خدمت کنم.

من پیش از این در شهر تهران بودم بعد به تویسرکان آمدم و در انتخابات شورای شهر سرکان شرکت کردم.

گفتید که اتفاقی وارد این عرصه شدید.

بله یک اتفاق باعث شد که من وارد این قضیه بشوم. شاید خیلی ساده و جالب بود ولی وقتی که وارد شدم و به عمق وجود مردم رفتم و دیدم چقدر مشکلات دارند و چقدر درد دارند و چقدرکسی لازم است که بخواهد خالصانه با تمام وجودش به اینها کمک کند. زمانی که واردشدم از خدا خواستم گفتم خدایا آنقدر به من قدرت و توان بده که بتوانم به مردم خدمت کنم، می‌توانم بگویم که خوشحالم که در حدی که در توانم بوده و از تمام وجودم مایه گذاشتم.

شما وقتی تصمیم گرفتید نامزد انتخابات شورا شوید با خانواده‌تان مشورت کردید؟ واکنش‌شان چه بود؟

مشوق اصلی من همسرم بود یعنی شاید من همسرم بیشتر باعث این قضیه شد. بیشتر هم همسرم و خانواده‌ام همراهم بودند. حتی می‌ترسیدم وارد انتخابات بشوم .خیلی می‌ترسیدم می‌گفتم من که کسی را در این شهر نمی‌شناسم و کسی هم من را نمی‌شناسد.

شما تویسرکانی نبودید؟

من بچه تهران بودم با این که چند سال بود به اینجا آمده بودم اما زیاد مراوده ای با کسی نداشتم ولی همسرم اهل اینجا بود و اصلیت پدرم هم به اینجا برمی‌گردد اما پدرم هفتاد سال است که از اینجا رفته. من چون تهران بودم و بزرگ شدم اینجا کسی را زیاد نمی‌شناختم .ولی مردم خوبی هستند.

همسرم مشوقم بود، خانواده‌ام مشوقم بودند. استادان خیلی تشویق کردند و خیلی دوست داشتند من وارد این کار بشوم.  می‌گفتند تو می‌توانی ولی من می‌ترسیدم. چرا دروغ بگویم، خیلی می‌ترسیدم و وحشت داشتم از این کار.

وقتی نامزد انتخابات شدید چند سالتان بود؟

چهل سالم بود و تا حالا چنین کار عظیمی انجام نداده بودم ولی خب همان سال اول رئیس شورای شهر شدم.

شما شعار انتخاباتی خاصی را انتخاب کردید؟ وقتی وارد فضای تبلیغات شدید برای اینکه خودتان را به مردم بشناسانید چه کردید؟ بروشور دادید؟ سخنرانی کردین برای مردم؟

من درمجموع چهار تا بنر زدم و زندگینامه و مشخصاتم را در این بنرها نوشته بودم. تبلیغاتم بیشتر زبانی و به صورت صحبت میان مردم بود.

توی مساجد هم برای صحبت می‌رفتید؟

بله

قسمت آقایان هم می‌رفتید و صحبت می‌کردید؟

بیشتر قسمت خانم‌ها بود اما آقایان هم بود و فرقی نداشت. یک بار فقط در بخش آقایان صحبت کردم ولی در بخش خانم‌ها چند بار. اینجا سه چهار تا مسجد بیشتر نداشت و من در هر چهارتا مسجد و هر در هر کدام یک بار صحبت کردم.

در صحبت‌هایتان چه می‌گفتید؟ محور مشخص حرف‌هایتان چی بود؟

من شعار ندادم. خیلی خالص و بی ریا رفتم و با دل مردم حرف زدم. یعنی کاملاَ  وقتی صحبت می‌کردم می‌فهمیدند رنگ و ریایی در حرفم نیست. می‌فهمیدند که برای چیزی نیامده‌ام. از وقتی وارد رقابت‌های شورا شدم از همان اول مشکلاتی برایم به وجود آمد . دوازده نفر کاندیدا بودیم و خیلی‌ها من را به عنوان رقیب خودشان می‌دانستند.

چند نفر در این دوره انتخاب شدند؟

کلا پنج نفر

چند نفر از نماینده‌ها خانم بودند؟

من یک نفر خانم بودم و باقی آقا بودند. دو نفر عم عضو علی‌البدل داشتیم.

شما گفتید که رئیس شورا شدید؟

بله سال اول من رئیس شورا بودم.

وقتی وارد شورای شهر شدید واکنش‌ها چه بود؟

هیچ‌کس قبولم نداشت. باورتان نمی‌شود خیلی سخت بود. هیچ‌کس قبولم نداشت و وقتی هم که رئیس شده بودم هیچ‌کس حرفم را نمی‌خواند.

شما پوششتون چطور بود؟ رنگی بود یا تیره بود؟  با چادر هستید یا مانتو؟

نه من با چادر هستم. با مانتو و چادر هستم ولی زن ترو تمیزی هستم. یک خانم باید ترو تمیز وشیک باشد.

پس قبولتان نمی‌کردند و می‌گفتند خانم‌ها را چه به این کارها؟

آره دقیقا به من می‌گفتند جای تو توی پستوست. بعضی از همکارانم می‌گفتند جای تو توی پستو است. فرماندار وقت من را قبول نداشت و خیلی مشکلات داشتیم. من تمام اینها را با صبوری باطل کردم. البته قضیه‌ای پیش آمد که سر آن قضیه همه من را باور کردند.

چه قضیه‌ای؟

 یک مسئله برای خودم پیش آمده بود از مشکلات زنان برای سینه بود و گفتند اینجا یک مامو گرافی برای بانوان نداریم و من مجبورم بودم بروم همدان یا تهران یا ملایر. گفتم خب من این توانایی  را دارم و می‌توانم جای دیگری دکتر بروم ولی یک ذره نشستم و فکر کردم و گفتم بعضی از خانواده‌ها همسران‌شان اجازه نمی‌دهند پیش پزشک آقا بروند یا توانایی مالی ندارند که به شهر دیگری بروند و به اینها ظلم می‌شود. یعنی این زن چون اینجا یک سونوگرافی یا ماموگرافی ندارد باید بمیرد؟ من در یک جلسه پیشنهاد ایجاد یک مرکز سونوگرافی و ماموگرافی بانوان را دادم. به من گفتند این امکان به سرکان تعلق نمی‌گیرد به خاطر جمعیت پایینی که دارد. گفتم خیلی خوب به سرکان تعلق نمی‌گیرد اما به تویسرکان که تعلق می‌گیرد. در آن جلسه به من گفتند که شما عضو شورای شهر سرکان هستی و به تویسرکان چیکار داری؟ گفتم درست است که من عضو شورای سرکان هستم ولی من نماینده کل بانوان هستم. برای من فرقی نمی‌کند. انسانی هستم که به عنوان یک انسان تشخیصم این است که برای یک شهرستان شایسته نیست که سونوگرافی و ماموگرافی بانوان نداشته باشد.

 آنقدر رفتم و آمدم تا موفق شدیم با کمک وزارت بهداشت اجازه‌ این مرکز را بگیریم و این مرکز افتتاح شد.

شما بنر من را در شهرببینید همین روی آن نوشته بود که بالاترین عبادت خدمت به خلق است. می‌دانستم در قبال رایی که به من داده بودند، در قبال تک، تک مردم مسئول هستم.

پیگیری کردیم و خوشبختانه و خدا رو شکر به جای یکی، سه تا مرکز سونوگرافی و ماموگرافی بانوان در شهرستان تویسرکان ایجاد شد. اگر سایت رودآور را نگاه کنید می‌بینید که مرکز سونوگرافی و ماموگرافی بانوان بعد از پنجاه سال برای اولین بار به این شهرستان آمده است.

خانم اسکندری شما از فضاهای مجازی هم استفاده می‌کنید؟ مردم چطور با شما در تماس هستند؟ راه‌های ارتباطی‌شان با شما چیست؟

نه سعی می‌کنم از فضاهای مجازی استفاده نکنم و اصلا حوصله‌اش را ندارم .

پس مردم چطور با شما در ارتباط هستند؟

به صورت مستقیم. شده دوازده شب مردم به من زنگ زدند و خودم را رسانده‌ام. پیش آمده که ناهار و شام من یکی شده یا ساعت ۹ شب تازه ناهار خورده‌ام. من شش ماه به خاطر بیماری و دیسک کمر و گردن بستری شدم و توی این شش ماه بسیاری از مردم و افراد زنگ می‌زدند و من تلفنی کارشان را انجام می‌دادم. از این اداره به آن اداره تلفنی تماس می‌گرفتند و واقعا هم کمک می‌کردند و اداره‌جاتی‌ها در حقم محبت داشتند.

اسکندری این عضویت در شورای شهر چه تاثیری در زندگی شخصی شما و روابط‌تان با همسر و فرزندان‌تان داشته است؟

من نمی‌گذاشتم خلایی ایجاد بشود. اعتراف می‌کنم شش ماه مریض افتادم و وقتی که دکتر رفتم  گفت فقط به خاطر کار زیاد است و هنوز هم درگیر دیسک گردن و کمر هستم و دست‌هام دیگر آن‌قدر توانایی ندارد.